گام ششم: تعاریف یا باور

گام ششم: تعاریف یا باور

عنوان مقاله: تعاریف چه تاثیری بر زندگی ما دارند؟ آیا ما تبدیل به باورهای خود می شویم؟

  • مقدمه

مغز انسان با تعاریف یا باورها کارمی کند. یعنی اگر برای ذهن هر چیزی را به شکلی تعریف کنیم، آن موضوع به همان شکل در می آید. به زبان ساده تر، زندگی ما تحت تاثیر باور های ما است. اما انسان امروز حتی نمی داند غالب های ذهنی اش چیست و چگونه می تواند آن را تغییر دهد. حال ببینیم که باور چیست و چه اثری بر زندگی ما دارد؟

  • طرح بحث

از بچگی هر چیزی را برای ما به شکلی خاص تعریف کرده‌اند. گاهی زندگی را سخت و ترسناک تعریف کرده اند، گاهی آدم ها را بد و دروغگو، گاهی پول را دور و نایاب و گاهی جنس مخالف را دشمن. حال سوالی که مطرح است این است که اگر پول را برای ما به شکل ( A ) تعریف کرده باشند، در زندگی واقعی ما پول خودش را به چه شکلی نشان می دهد؟

مبحث باورها مبحث بسیار وسیع و عمیقی است. پس از شما تقاضا می‌کنم با دقت بیشتر این متن را مطالعه نمایید.

زمانی که ما کودک بودیم هیچ تعریفی از هیچ چیز نداشتیم. نه از کار نه از عشق. نه از پول نه از ازدواج. نه از حمام رفتن نه از ورزش کردن، زبان، دنیا، خدا، مرگ و…  . اگر خوب دقت کنید زندگی از همین مفاهیم ساده و عمیق مثل کار و ورزش و مرگ و…  تشکیل شده است. حال اگر این موارد برای ذهن ما خوب و زیبا تعریف شده باشند زندگی به چشم ما بسیار زیبا می آید و اگر بد و منفی تعریف شده باشند زندگی بسیار سخت و وحشتناک می شود.

تعاریف چه تاثیری بر زندگی ما دارند؟

در اینجا یک سوال از شما دارم: آیا زندگی در اعماق وجود شما زیبا و ساده و لذت بخش است یا سخت و درد آور و ترسناک؟ باور درونی شما چیست؟ یک کودک نمی‌داند پول چیست و وقتی مدام از محیط می‌شنود که پول کثیف است پول سخت به دست می آید. نابرده رنج گنج میسر نمی شود و یا در فیلم های هندی می بیند که فقیرها شاد و پولدارها افسرده یا قاچاقچی یا تنها هستند. فکر می کنید پول در ذهن این کودک چه شکلی به خود میگیرد؟ باور او نسبت به پول چیست؟

بله زشت و بد! در واقع از بچگی هر رفتاری را مثل ورزش کردن کار کردن یا هر مفهومی را مثل خدا و مرگ برای ما به شکل بدی تعریف کرده‌اند. در اعماق وجود ما خدا ترسناک است که مدام می خواهد ما را مجازات کند.

کار کردن نوعی زندان و نوعی اجبار و همراه با سختی است. ازدواج مانع پیشرفت و آزادی ماست. پول و دنیا پست و کثیف است و وقتی ما با این تعاریف یا باورهای ناکارآمد وارد این دنیا می شویم، در ابتدای امر حس بسیار بدی داریم و ضمیر ناخودآگاه ما مدام در حال تولید استرس و اضطراب است. چرا که طبق این تعاریف همه چیز سخت و دردآور است و مغز ما از درد گریزان.

ضمیر ناخودآگاه را به شکل گل کوزه گری تصور کنید که در بچگی در حال شکل گرفتن است و ماهیت دنیا و همه موارد آن به مانند آب. اگر ظرف ذهن ما را به شکل مکعب در بیاورند وقتی آب زندگی را وارد آن بکنیم به شکل مکعب درمی‌آید شکل ظرف شخص دیگر مثلث و دیگری کروی و… است. به زبان ساده تر بگوییم که دنیا را هر طور تعریف کرده باشند دنیا خودش را به همان شکل به ما نشان می دهد.

پیش چشمت داشتی شیشه کبود

لاجرم دنیــــــا کبودت می نمود

خوب به زندگی خود  نگاه کنید. در کجا های آن دچار مشکل هستید؟ اگر با هر مفهوم زندگی مثل کار، پول، رابطه عاطفی و جنسی، سلامتی، یادگیری مثل زبان و ساز و… مسئله‌ای دارید، بدانید دلیلش این است که این موضوع در ذهن شما به شکل بد تعریف شده است.

در واقع تعاریف به مرور تبدیل به باورهای شما می شود و شما دنیا را از پشت عینک آبی یا قرمز یا سبز باورهایتان تماشا می کنید و همان شکل رفتار کرده و به مرور عادت های شما شکل می‌گیرند و عادات شخصیت شما را می سازند. به جز این، باورها در ما تولید احساس خوب یا بد می کنند. به زبان ساده تر باورها شالوده زندگی ما هستند. در ما هم احساس، هم عادت، هم رفتار و هم هویت را شکل داده‌اند. اما بسیار بسیار حیف که ما از این موضوع غافل هستیم.

ما انسان ها با تعاریف گوناگون پا به عرصه زندگی گذاشته و هر کدام فکر می‌کنیم نگرش من درست است و با هم وارد بحث و جدل می شویم. اما اینها فقط تعاریفی است که اکثراً در کودکی شکل گرفته و باید یادمان باشد که ما خودمان هستیم. ما باورهایمان نیستیم .پس اگر کسی باور ما را زیر سوال برد نباید عصبانی شده یا تعصب داشته باشیم .

آیا ما تبدیل به باورهای خود می شویم؟

راه حل چیست؟

حال سوالی که مطرح می‌شود این است که باید چه کار کرد؟

در ابتدا باید تعصب را کنار گذاشته و به جای صد در صد بگوییم ۹۹ درصد و همیشه یک درصد را بگذاریم برای اینکه شاید طرز تفکر و باور ما اشتباه باشد.

در قدم دوم باید ببینیم در این دنیا چه چیزی ما را آزار می دهد و با چه مفهومی یا رفتاری مشکل داریم. آن را پیدا کرده و در ادامه آن را زیر سوال ببریم. باید پیدا کنیم که چه تعاریف ناکارآمدی از بچگی در رابطه با آن موضوع (مثلاً سلامتی ) به ما داده‌اند. به طور مثال از بچگی گفته‌اند که تو خیلی ضعیف هستی و زود مریض می شوی و … .

در قدم سوم باید این تعریف را ضعیف کرد. اما چگونه؟ باید از خود بپرسیم :این تعریف را من ازکجا آورده ‌ام؟ چه کسی گفته که من ضعیفم؟ آیا این شخص متخصص بوده؟ از کجا مطمئن هستم که باورم صد در صد درست است؟ در واقع با زیر سوال بردن خود، باور یا مرجعی که آن را شکل داده آن را ضعیف و سست می‌کنیم.

در گام چهارم یک تعریف جدید از آن موضوع می سازیم. مثلاً من بدنی قوی دارم. پول راحت بدست می‌آید. دنیا عرصه ظهور من است و باید مدام تعاریف جدید و مثبت را در ذهن خود مرور کنیم تا جانشین تعاریف غلط قبلی شوند. البته برای تغییر باورها نیاز به تکنیک های قوی تری داریم چراکه برخی از باورها بسیار عمیق هستند.

تعریف جدید

  • نتیجه گیری

از بچگی دنیا را به شکلی درست و غلط برای ما تعریف کرده‌اند و مغز ما دنیا را به همان شکل درک کرده. اگر می خواهیم زندگی خود را متحول کنیم باید بگردیم و ببینیم کجا ها باور ها و تعاریف غلط به ما داده‌اند، آنها را پیدا کرده و زیرسوال برده و سپس با تعاریف و باورهای جدید، جایگزین کنیم. در واقع با نگرش جدید زندگی خود را متحول کنیم.

یادتان باشد شما تبدیل به افکار غالب یا همان باورهایتان می شوید.

دوستدار همیشگی شما

مربی زندگی     

رامین لوزانی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *