گام هفتم: پذیرش

گام هفتم: پذیرش

عنوان:

چرا با زندگی مشکل داریم؟ پذیرش چیست؟

  • مقدمه

در بسیاری از موارد، ما از خود یا زندگی یا خدا یا … راضی نیستیم و مدام در مغز خود چرا های اعتراض ‌آمیز داریم. چرا قد من کوتاه است؟ چرا من پولدار یا لاغر یا خوشگل یا… نیستم؟این چرا ها که ریشه در عدم پذیرش ما دارند، باعث می‌شوند که حالمان بد شده و از زندگی لذت نبریم و در مغزمان مدام جنگهای زیادی داریم. دراین متن، به بررسی تکنیک پذیرش و تاثیرات فوق العاده آن می‌پردازیم.

  • طرح بحث

تکنیک پذیرش چیست؟ چرا به پذیرش نیاز داریم؟ اصلا ما باید چه چیزهایی را بپذیریم؟ آیا پذیرش همان تسلیم شدن است؟ وقتی خوب به زندگی آدمها نگاه کردم متوجه شدم آنها با بسیاری از مسائل این دنیا مشکل دارند. آنها مدام از خود یا پدر و مادر یا رئیس یا دوستان ناراضی هستند و مدام در مغز خود با همه چیز درگیرند.

اما واقعا چرا؟ چرا ما با همه ی دنیا مشکل داریم؟ آیا واقعا مشکل از این دنیاست یا از تصورات ذهنی ما؟ باید بدانید که هر کدام از ما انسان ها در مغز یک تصویر از پدر، مادر، کار، پول، دنیا، دوست، صداقت و… داریم.

ما با تصورات خود فکر کرده، تصمیم می‌گیریم و رفتار می‌کنیم. تا زمانی که دنیا و محیط با تصورات ذهنی ما مطابقت داشته باشند هیچ مشکلی به وجود نمی آید. مشکل از زمانی آغاز می‌شود که تصورات ما از مسائل و دنیا با واقعیت‌های دنیای بیرون مطابقت نداشته باشند. این موضوع به شدت ما را بهم می‌ریزد.

مثلاً تصور ما این بود که در ۳۰ سالگی ازدواج می کنیم. حال آنکه ۳۲ سالمان شده و هنوز ازدواج نکرده ایم. تصور ما این بوده که رابطه عاطفی مان دائمی است اما طرف مقابل ما را ترک می‌کند.

این عدم تطابق باعث می‌شود در مغز ما نوعی آشفتگی به وجود بیاید و مدام از خود بپرسیم چرا؟ چرا او مرا ترک کرد؟ چرا من ازدواج نکرده‌ام؟ چرا من چاقم؟ چرا کوتاهم؟ چرا پدرم آن زمین را به من نمی دهد و… . ما مدام درگیر چرا های اعتراض آمیزی می‌شویم که نه تنها هیچ کمکی به ما نمی کنند بلکه حال ما را بدتر کرده و باعث می شوند که مدام یا با خود یا با خانواده، دوستان، خدا یا با دنیا و …درگیر شویم.

مشکل اینجاست که ما نمی‌خواهیم اتفاقات را بپذیریم. ما نمی‌خواهیم قد، ظاهر، سطح مالی، شهر و …را بپذیریم. شاید بگویید چرا باید بپذیرم؟ من نمی خواهم تسلیم شوم. من از همه موارد گفته شده ناراضی هستم. در ابتدا باید بگویم یا می توانید تغییر دهید یا نمی توانید، اما در هر دو صورت، در قدم اول باید بپذیرید که در چه نقطه ای هستید و در ادامه با هدف گذاری مشخص کنید که می خواهید به چه نقطه‌ای برسید.

پذیرش چیست؟

در ادامه  باید بگویم بین پذیرش، تسلیم شدن و انکار تفاوت های بسیاری وجود دارد. بسیاری از ما در مرحله انکار هستیم. یعنی مغزمان می گوید: اصلاً مسئله یا مشکلی وجود ندارد که من بخواهم به دنبال راه‌حل آن باشم. در تسلیم شدن به جایگاه قربانی می رویم. مدام ناراحتیم و مغز می گوید: «دیگر تمام شد!» و دیگر تلاش نمی‌کنیم.

اما «پذیرش» کاملاً با این دو متفاوت است. پذیرش یعنی درک واقعیت ها. «پذیرش» یعنی درک و شناخت دنیا آنگونه که هست، نه آنگونه که ما فکر می‌کنیم یا دوست داریم که آن طور باشد. «پذیرش» یعنی قبول واقعیت ها و اتفاقات خوب یا بدی که برای ما افتاده و به دنبال راه حل بودن. زمانی که شما خود، ظاهر، پدر و مادر، مدرک تحصیلی، سطح مالی و …خود را می پذیرید، در ابتدا به آرامشی دلپذیر می رسید. درک می کنید که من فعلاً در پایین یا وسط کوه هستم و به جای اینکه بگویید چرا من الان در قله نیستم، از خود سوال می‌کنید :چقدر راه تا قله دارم و چگونه می توانم به قله برسم؟

چرا مغز ما واقعیت‌های پیرامون خود را نمی‌پذیرد؟

 خوب این سوال چند جواب دارد:

  • اول این که فکر می‌کنیم دنیا آنگونه باید باشد که ما دوست داریم. در واقع مغز ما دچار خطای بایدها شده است. مثال :همه باید به من احترام بگذارند، زندگی باید عادلانه باشد، من باید پولدار باشم و… . ما در مغز خود لباسی را برای دنیا و مفهوم آن دوخته ایم و می‌خواهیم به زور این لباس (مجموعه تصاویر ذهنی و باورهای ما) را تن دنیا کنیم. غافل از اینکه اول باید دنیا را بشناسیم و سپس یک لباس به اندازه و سایز آن بدوزیم.
  • دلیل دومی که نمی‌خواهیم بپذیریم، این است که تسلیم شدن را با پذیرش اشتباه گرفته ایم و فکر می‌کنیم اگر بپذیریم شکست خورده‌ایم. این در حالی است که تا نپذیریم، نمی‌توانیم به اهدافمان برسیم. تا نپذیریم که چاق هستیم، نمی توانیم لاغر شویم. تا نپذیریم که پدر یا مادر خود را از دست داده‌ایم، نمی توانیم دوستان خوب پیدا کرده و شاد زندگی کنیم.
  • دلیل سوم این است که پشت پذیرش، «تلاش» وجود دارد و مغز ما ترجیح می‌دهد باور کند که دنیا جای بد و سختی است تا اینکه بخواهد بپذیرد و تلاش کند. پس برایش راحت تر است که مدام از خدا و زمین و زمان ایراد بگیرد و مسئولیت شکست‌های خود را نپذیرد. چرا که مغز راحت طلب است.

اگر می خواهید زندگی شاد و موفقی داشته باشید، یک بار و برای همیشه باید دنیا را و تمام زیر مجموعه‌های آن را همانگونه که هست شناخته، درک کرده، بپذیرید و به جای درگیر شدن با باران که «چرا باران می بارد؟ من خیس شده‌ام»، آن را پذیرفته و به فکر تهیه چتر باشید تا از این بارانِ به ظاهر بد لذت ببرید.

با خود خلوت کرده و از خود یک سوال کلیدی بپرسید: چه چیزهایی را در زندگی خود عمیقاً نپذیرفته ام و یا اینکه من با چه چیزهایی مشکل دارم و در ادامه به هرکدام فکر کنید که در مغز خود چه  تصوری از آن موضوع دارید و آن موضوع در واقعیت چگونه بوده است؟

حال، از خود بپرسید چرا نمی خواهم این موضوع را بپذیرم و رها شوم؟ در ادامه بپذیرید که در چه نقطه‌ای هستید و اهداف جدیدی برای خود مشخص کنید تا با حال خوب، در جهت اهداف جدید گام بردارید و از زندگی لذت زیادی ببرید. یادمان باشد دنیا جوری هست که باید باشد. به جای درگیر شدن با دنیا، باید شکل ظرف خود یا همان تعاریف و باورهای مغز خود را عوض کنیم تا بتوانیم دنیا را آنگونه که واقعاً هست درک کنیم.

چرا مغز ما واقعیت‌های پیرامون خود را نمی‌پذیرد؟

  • نتیجه گیری

اگر حالمان خوب نیست و به اهدافمان نمی رسیم، یک دلیل مهمِ آن این است که ما خود یا دنیا را آنگونه که هست نمی پذیریم. پذیرش یعنی درک اتفاقات و درک داشته ها و نداشته ها و همسو شدن با دنیا و کائنات. باید به مغز خود بیاموزیم هر اتفاقی که می‌افتد به نفع من است. باید با جهان همسو شویم و همیشه در فرکانس مثبت وحال خوب باشیم.

خود را بپذیریم، با تمام نکات مثبت و منفی خود. دنیا را با تمام نکات مثبت و منفی اش بپذیریم و  خود و دنیا را دوست داشته باشیم و در جهت زیباتر کردن خود و دنیا گام برداریم.

پذیرش خود وجودی

جمله معروف :

خداوندا: آرامشی به من عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم، و شهامتی، تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و بینشی عطا فرما تا بدانم فرق بین این دو را.

امیدوارم در قله های موفقیت بدرخشید

 دوستدار همیشگی شما

رامین لوزانی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *